روضه می خواند ، از ته دلش گریه می کرد ، توبه می کرد ...
میگفت :خدایا من که دیگه از حرّ بدتر نیستم ، حرّ آب رو به روی بچه های امام حسین بسته بود ، من دیگه اینقدر نامرد نیستم ...
امّا خدایا
امام حسین در لحظه شهادت حرّ، به بالین او رسید و در حالیکه خون از بدنش جاری بود فرمود:
آفرین بر تو ای حرّ، تو آزاده مرد هستی همانطوریکه در دنیا و آخرت تو را حرّ نامیدند...
آقا جان من بیچاره ام ، من بدبخت تر از همه ام ، اما جز تو کسی رو
ندارم ، بین من و خدایم واسطه شو ...